شاخص اِی پیAP index, averaged planetary indexواژههای مصوب فرهنگستانشاخص سیارهای حاصل از مجموعهای از دادههای رصدخانههای استاندارد برای اندازهگیری شدت آشفتگی میدان مغناطیسی زمین در طول یک روز
وشحلغتنامه دهخداوشح . [ وُ / وُ ش ُ ] (ع اِ) اوشحه . وشائح . ج ِ وشاح [ وِ / وُ ] . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وشاح شود.
کشحلغتنامه دهخداکشح . [ ک َ ] (ع اِ) تهیگاه . (منتهی الارب ). یقال طوی عنه کشحه ؛ ای قطعنی و خوی کشحه علی الامر؛ ای اضمره و ستره . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شبه سفید
کشحلغتنامه دهخداکشح . [ ک َ ] (ع مص ) دشمنی نمودن و در دل دشمنی داشتن . || پراکنده کردن گروه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کشحت الدابة؛ دنب رامیان هردو پای درآورد. ||
کشحلغتنامه دهخداکشح . [ ک َ ش َ ] (ع اِ) بیماری تهیگاه که بداغ کردن به شود. (منتهی الارب ). درد پهلو که ذات الجنب نامندش . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
شحلغتنامه دهخداشح . [ ش َ / ش ِ / ش ُح ح ] (ع اِمص ) زفتی . (منتهی الارب ). بخل . (اقرب الموارد). بخیلی . (مهذب الاسماء). || آزمندی . (منتهی الارب ). حرص . و در صحاح به معنی ح
شحلغتنامه دهخداشح . [ ش َ / ش ِ / ش ُح ح ] (ع مص ) زفتی کردن . (از منتهی الارب ). بخل ورزیدن . (از اقرب الموارد). بخیلی کردن . (ترجمان القرآن جرجانی ) (دهار). بخیل و حریص شدن