بالگرد شکاریattack helicopter, AHواژه‌های مصوب فرهنگستانبالگردی با طراحی ویژه که در آن انواع جنگ‌افزار، به‌منظور تک و انهدام دشمن، به کار گرفته می‌شود
وشاءلغتنامه دهخداوشاء. [ وَ ] (ع اِمص ) بسیاری مال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کثرت مال یعنی شتر. (اقرب الموارد). اسم مصدر است . (منتهی الارب ). کثرة الابل . (المنجد).
وشاءلغتنامه دهخداوشاء. [ وَش ْ شا ] (اِخ ) محمدبن احمدبن اسحاق اعرابی ، مکنی به ابوالطیب . از ظرفای ادباء و نحویین و اخباریین بود. از اوست : 1- کتاب اخبار الزنج . 2- الزاهر فی ا
وشاءلغتنامه دهخداوشاء. [ وَش ْ شا ] (ع ص ) کسی که جامه های ابریشمی فروشد. (اقرب الموارد). وشی فروش . مبالغه است واشی را. (اقرب الموارد). رجوع به واشی شود.
وشاءلغتنامه دهخداوشاء. [ وِ ] (ع اِ)بر وزن کساء، ج ِ وشی و آن نوعی از جامه است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به وشی شود.
جشاءلغتنامه دهخداجشاء. [ ج َ ش َءْ / ج ُ ش ْءْ ] (ع مص ) موج برآوردن دریا. بجنبش درآمدن دریا. || از بسیاری اندوه گریه کردن . || گیاه برآوردن زمین . سرسبز گردیدن زمین . (اقرب الم
جشاءلغتنامه دهخداجشاء. [ ج ُ ] (ع اِ) آروغ . باد گلو. بادی که از سیری و نفخ شکم از گلو برآید. جشاءة. جشوء. (از اقرب الموارد). ج ، اجشاء، جشآت . || جشاءالبحر؛ موج دریا. (از اقرب
شاءلغتنامه دهخداشاء. [ ش َءْ ] (ع صوت ) کلمه ٔ زجر است مقصور از شأشاء. (منتهی الارب ). کلمه ٔ زجر است . (از تاج العروس ). کلمه ای است که بدان گوسپند و خر را زجر کنند تا راه رو