ژلغتنامه دهخداژ. (حرف ) ژی یا زاء معقوده و یا زاء فارسی . نشانه ٔ حرف چهاردهم از حروف تهجّی است و در حساب جُمَّل نماینده ٔ عدد نیست (مگر اینکه قائم مقام زاء باشد) و در حساب ت
وژهلغتنامه دهخداوژه . [ وَ ژَ / ژِ ] (اِ) وجب ، و آن مقداری باشد از دست مابین انگشت بزرگ و انگشت کوچک . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شِبْر. (آنندراج ) (برهان ). بدست . (
جوژهلغتنامه دهخداجوژه . [ ژَ / ژِ ] (اِ) جوجه است که بچه ٔ مرغ باشد. (برهان ) : چون پند فرومایه سوی جوژه گرایدشاهین ستنبه به تذروان کند آهنگ . جلاب بخاری .گوشت ماکیان جوژه حرارت
چوژهلغتنامه دهخداچوژه . [ ژَ / ژِ ] (اِ)چوزه . (ناظم الاطباء). جوجه . ج ، چوژگان : شاها ز توغوری بلباسات بجست ماننده ٔ چوژه از کف خات بجست از اسب پیاده گشت و رخ پنهان کردپیلان ب