وَرَثَةِفرهنگ واژگان قرآنوارثان(ارث تملک مال و يا هر چيز قابل انتفاعي است از کسي که قبلا او مالک بوده و با زوال او ، ملک او به ديگري منتقل شده . در معني عبارت "أُوْلَـٰئِکَ هُمُ ﭐلْوَار
روثةلغتنامه دهخداروثة. [ رَ ث َ ] (اِخ ) اسم شهری است در دیار بنی اسد و در شعر شعرای قبیله ٔ مذکور از آن یاد شده است . (از معجم البلدان ). و رجوع به روثان شود.
روثةلغتنامه دهخداروثة. [ رَ ث َ ] (ع اِ) سرگین . (ناظم الاطباء). سرقین . ج ، رَوْث ، اَرْواث . (منتهی الارب ). واحد روث است . (از اقرب الموارد). || کاه ریزه ٔ گندم که در پرویزن
موروثةلغتنامه دهخداموروثة. [ م َ ث َ ] (ع ص ) تأنیث موروث . اموال موروثه یا اخلاق موروثه ، به ارث رسیده . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به موروث شود.
ثجرةلغتنامه دهخداثجرة. [ ث ُ رَ ] (ع اِ) میانه ٔ سینه یا اعلای آن . || گرداگرد مغاک چنبر گردن . || بروت شتر. || پاره ٔ پریشان از گیاه و جزآن . || میان وادی و فراخی آن . ج ، ثُجر
فضای رأسیvertex spaceواژههای مصوب فرهنگستانبرای گراف (V, E)، فضای بُرداری متشکل از همۀ توابع ازV به C
فضای یالیedge spaceواژههای مصوب فرهنگستانبرای گراف (V, E)، فضای بُرداری متشکل از همۀ توابع از E به C
بیدگویش کرمانشاهکلهری: ve: گورانی: ve: سنجابی: ve: کولیایی: ve: زنگنهای: ve: جلالوندی: ve: زولهای: ve: کاکاوندی: ve: هوزمانوندی: ve:
بسته شدنگویش خلخالاَسکِستانی: da.vast.e دِروی: da.v.end.is.en شالی: da.vand.isan کَجَلی: b.and.ist.an کَرنَقی: dəvassa b.an کَرینی: arabiy.an کُلوری: davandis.an گیلَوانی: davand