گردمانهلغتنامه دهخداگردمانه . [ گ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) گرم دانه که نوعی از تخم مازریون باشد. معرب آن جردمانق است . (برهان ) (آنندراج ).
جرمانهلغتنامه دهخداجرمانه . [ ج ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آنچه از گناه کار بزور بستانند. (بهارعجم ) (آنندراج ). آنچه از گنهکار گیرند. و جریمانه که شهرت دارد درست نیست . (غیاث اللغا
چرمانه رودلغتنامه دهخداچرمانه رود. [ ] (اِخ ) نام محلی است . مؤلف مرآت البلدان بنقل از تاریخ رشیدی مینویسد: «در سنه ٔ 693 هَ .ق . غازان خان بعد از آنکه قتلغشاه را بدفع امیرنوروزمأمو
کردماندلغتنامه دهخداکردماند. [ ک َدُ ن َ ] (اِ) گروهی گفته اند که قُردُمانیّة سلاحی است در خزاین ساسانیان و آن را کردماند نامیده اند، یعنی عمل میکند و می ماند. (از المعرب جوالیقی ص