گردماهلغتنامه دهخداگردماه . [ گ ِ ] (اِ مرکب ) بدر. ماه تمام . ماه شب چهارده . ماه چارده . مه چارده . مجازاً بمعنی صورت است : روی هر یک چون دو هفته گردماه جامه شان غفه سمورینشان ک
گردماهفرهنگ انتشارات معین(گِ) (اِمر.) 1 - قمر در شب های سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم که مدور باشد. 2 - ماه شب چهاردهم ، بدر (خصوصاً).
کردماندلغتنامه دهخداکردماند. [ ک َدُ ن َ ] (اِ) گروهی گفته اند که قُردُمانیّة سلاحی است در خزاین ساسانیان و آن را کردماند نامیده اند، یعنی عمل میکند و می ماند. (از المعرب جوالیقی ص
کردمانةلغتنامه دهخداکردمانة. [ ک ِ ن َ ] (معرب ، اِ) کرم دانه . فارسی است . (از دزی ج 1 ص 454 و 456). رجوع به کرم دانه شود.
گردمانهلغتنامه دهخداگردمانه . [ گ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) گرم دانه که نوعی از تخم مازریون باشد. معرب آن جردمانق است . (برهان ) (آنندراج ).