گربزفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیشرم، بیحیا، پاردمساییده ۲. حیلهگر، محیل، مکار ۳. باذکاوت، دانا، زیرک، هوشیار ۴. چالاک، چست، دلاور، دلیر، شجاع
گربزلغتنامه دهخداگربز. [ گ ُب ِ / ب ُ ] (ص ) مکار. محیل . (از برهان ) (از آنندراج ). در زبان عربی با شواهد نوشته شده ، ولی بعد از تحقیق معلوم شد که به کاف فارسی اصح است که در اص
کربزلغتنامه دهخداکربز. [ ک ِ ب ِ ] (معرب ، اِ) خیار بزرگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خیار دراز. (ناظم الاطباء).
کربزلغتنامه دهخداکربز. [ ک ِ ب ِ / ک ُ ب ُ ] (اِ) خیار دراز را گویند و به عربی قثاءالحمار خوانند. (برهان ) . خیار دراز. (ناظم الاطباء). خیار چنبر. (یادداشت مؤلف ).
جربزلغتنامه دهخداجربز. [ ج ُ ب ُ ] (معرب ، ص ) معرب کربز. یقال للرجل الخب : کربز و جربز. (از الجماهر ص 51). کربز. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). کربز. زیرک . (دهار). فریبنده . معرب
ربزلغتنامه دهخداربز. [ رَ ](ع مص ) زیرک گردیدن . (آنندراج ). ربازة. (منتهی الارب ). || آگنده گوشت و فربه شدن . (آنندراج ).