گریزپایلغتنامه دهخداگریزپای . [ گ ُ ] (ص مرکب ) گریزپا : درس ادیب اگر بود زمزمه ٔ محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را. نظیری نیشابوری .رجوع به گریزپا شود.
ریزپایانکیacromicriaواژههای مصوب فرهنگستانکمرویشی در نواحی انتهایی استخوانبندی/ استخوانگان، مانند بینی و فکها و انگشتان و پاشنهها
آدم گریزپایفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی شخص دوریکننده، طفرهزن، آدم اززیرکار دررو، ترفندباز، طفل گریزپای، شاگرد مدرسهگریز، بچۀ مکتبگریز، سرباز فراری، خوددار، آدم پرهیزگار متقلب،