گریزاندنلغتنامه دهخداگریزاندن . [ گ ُ دَ ] (مص ) فرار دادن . || رهانیدن مال التجاره از باج و گمرک از راهی غیرمسلوک تا باج ندهد. قاچاق کردن . رجوع به گریزانیدن شود.
ریزاندنلغتنامه دهخداریزاندن . [ دَ ] (مص ) ریزانیدن .ریختن . ریختن کنانیدن . (ناظم الاطباء) : درخت را بجنبان تا خرما بریزاند. (قصص الانبیاء ص 205).به تنگی بریزاندت روی رنگ چو وقت ف
ریزاندنیلغتنامه دهخداریزاندنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) ریزانیدنی . قابل ریزاندن . لایق ریختن . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به ریزاندن شود.