گرزشلغتنامه دهخداگرزش . [ گ َ زِ ] (اِمص ) تظلم و دادخواهی و تضرع و زاری نمودن و با کاف تازی هم بنظر آمده . (برهان ) (آنندراج ). تظلم . (صحاح الفرس ) : بده داد من زآن لبانت وگرن
گرزشفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. گله؛ شکایت؛ شکوه؛ تظلم: ◻︎ بده داد من زآن لبانت وگرنه / سوی خواجه خواهم شد از تو به گرزش (خسروانی: ۱۱۶).۲. زاری.۳. توبه.
ورزشفرهنگ مترادف و متضاد۱. بازی، نرمش ۲. تمرین، مشق، ممارست ۳. اسبسواری، بسکتبال، پرش، پیادهروی، دو، شنا، فوتبال، کشتی، والیبال، هندبال
کرزشلغتنامه دهخداکرزش . [ ک َ زِ ] (اِمص ) تظلم و تشنیع باشد. (فرهنگ اوبهی ). تظلم و دادخواهی . (ناظم الاطباء). || تضرع و زاری . (ناظم الاطباء). و ظاهراً تحریف گرزش است . رجوع ب