گدازیدنلغتنامه دهخداگدازیدن . [گ ُ دَ ] (مص ) گداختن . ذوب شدن . آب شدن : ز هیبت کوه چون گل می گدازیدز برف ارزیز بر دل می گدازید.نظامی .
داخیدنلغتنامه دهخداداخیدن . [ دَ ] (مص ) از هم جدا کردن . (برهان ). پشم و پنبه از هم جدا کردن . پراکنده کردن . (انجمن آرا). || نظر بر چیزی افکندن . دیده ور شدن . (برهان ).