گمیختنلغتنامه دهخداگمیختن . [ گ ُ ت َ ] (مص ) (از: گمیخ (= گمیز [ هَ م ])+ تن (پسوند مصدری ) پهلوی گومختن (مخلوط کردن )، ایرانی باستان ظاهراً وی میک ، سانسکریت میکش . جزء اول پیشو
میختنلغتنامه دهخدامیختن . [ ت َ ] (مص ) شاشیدن که کمیزیدن نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). شاشیدن و بول کردن . (ناظم الاطباء) (از برهان ). بول کردن . ادرار کردن . شاش کردن . شا
میختنیلغتنامه دهخدامیختنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) شایسته ٔ میختن . لایق میختن .شاشیدنی . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به میختن شود.