گهنبارلغتنامه دهخداگهنبار. [ گ َ هَم ْ ] (اِ) به معنی گاهنبار، گهنار، گهنباره و گهبار. (فرهنگ رشیدی ) : به فر فریدون و هنگ نهنگ به گاه گهنبار هوشنگ شنگ . اسدی (از لغت فرس ).رجوع ب
جهنبارلغتنامه دهخداجهنبار. [ ج ِ ن ِ ] (معرب ، اِ) معرب کاهنبار. (ذیل اقرب الموارد از کازیمیرسکی ). رجوع به گاهنبار شود.
کهنبارلغتنامه دهخداکهنبار. [ ک َ هَم ْ ] (اِ مرکب ) مخفف کاه انبار است که انبار کاه باشد. (برهان ). انبار کاه . (ناظم الاطباء).
کهنبارلغتنامه دهخداکهنبار. [ ک ُ هَم ْ / ک َ هَم ْ ] (اِ مرکب ) خانه . (صحاح الفرس ، ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا) . به معنی خانه است که به عربی بیت خوانند. (برهان ). خانه و منزل و