گابیانلغتنامه دهخداگابیان . (اِخ ) ناحیتی است قدیم شامل اسپهان [ اصفهان ] . رجوع به گابه و گابس و گابی ین شود.
ابیانلغتنامه دهخداابیان . [ اَ ب َ ] (ع ص ) مرد سرباززننده . کاره . || مردی که ناخوش دارد طعام را. || مردی که ناخوش دارد زن فرومایه را. ج ، اِبیان .
ابیانلغتنامه دهخداابیان . [ اِب ْ ب َ ] (اِخ ) نام قریه ای نزدیک قبر یونس بن متی . (مراصدالاطلاع ) (معجم البلدان ).
کابیانلغتنامه دهخداکابیان . (اِخ ) کاویان . درفش کاویان : و آن پوست پاره را به جواهر بیاراست و به فال گرفت و درفش کابیان نام نهاد و علامت اوبود در همه ٔ جنگها. (فارسنامه ٔ ابن الب