اودرلغتنامه دهخدااودر. [ اَ دِ ] (اِ) برادر پدر باشد که بعربی عم گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ) (انجمن آرای ناصری ) (غیاث اللغات ).
اودرلغتنامه دهخدااودر. [ اُدِ ] (اِخ ) رودی در آلمان که از موراوی سرچشمه میگیرد و بسوی شمال غربی می رود و از سیلزی براندنبورگ ، و پومرانی میگذرد. اوپلن ، برسلا و فرانکفورت سر را
اجدرلغتنامه دهخدااجدر. [ اَ دَ ] (ع ن تف ) ارآی . الیق . اَحری . احق ّ. سزاوار. (مهذب الاسماء). سزاوارتر. جدیرتر. اولی .
اجدرونتنلغتنامه دهخدااجدرونتن . [ اَ دَ ت َ ] (هزوارش ، مص ) بلغت زند و پازند (!) درو کردن و درویدن . (برهان قاطع).