گائیدنلغتنامه دهخداگائیدن . [ دَ ] (مص ) آرامیدن . آرمیدن . جماع کردن . (غیاث ) (آنندراج ). استنکاح . (منتهی الارب ). اعذاف . توضم . خج . خجخجة. دجل . دح . زکاء. شفته . عزج . عزد.
چائیدنلغتنامه دهخداچائیدن . [ دَ ] (مص ) سرما خوردن . زکام کردن . || سرد شدن . سخت سرد شدن چنانکه چیز در مجاورت یخ و برف . چائیدن میوه و جز آن در یخ ؛ نهایت سرد شدن .
جائیدنیلغتنامه دهخداجائیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) جویدنی . قابل جائیدن . چیزی که با دندان توان خرد کرد.