گلخنلغتنامه دهخداگلخن . [ گ ُ خ َ ] (اِ مرکب ) (از: گل = کردی کل ، حرارت ، جوش + خن ، خانه ، پسوند مکان ) گلخان ، کردی کول خن (بخاری )، طبری گولخوم . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ مع
کلخنگلغتنامه دهخداکلخنگ . [ ] (اِ)چون درخت بن را با پسته پیوند کنند ثمر آن بزرگتر ولطیف تر می شود و آن ثمر را کلخنگ نامند (مخزن الادویه ذیل کلمه حبة خضراء، یادداشت به خط مرحوم ده
گولخنلغتنامه دهخداگولخن . [ خ َ ] (اِ مرکب ) گولخ . گولخ . گلخن . گلخان . گولخان . (حاشیه ٔ برهان قاطعچ دکتر معین ). گلخن حمام . (فرهنگ شعوری ). گلخن حمام است که آتشگاه است . (ان
لخنلغتنامه دهخدالخن . [ ل َ خ َ ] (ع مص ) گنده و بدبوی گشتن مشک و جز آن . (منتهی الارب ). گنده شدن مشک . (تاج المصادر). || تباه گردیدن لوز. (منتهی الارب ). پوسیده شدن مغز. (تاج