گشلغتنامه دهخداگش . [ گ َ ] (ص ) خوب و خوش رفتار با ناز و تکبر. (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) (غیاث ). نازان و شادمان . (صحاح الفرس ). کَش : فتنه شدم بر آن صن
گشلغتنامه دهخداگش . [ گ ِ ] (اِ) دل را گویند که بعربی قلب خوانند. (برهان ) (آنندراج ) : از دهان وی و پلیدی اوهرکه دیدش بر او بشورد گش .پوربهای جامی (از آنندراج ).
گشلغتنامه دهخداگش . [ گ ُ ] (اِ) رشیدی گوید: گش ... بلغم ، چنانکه خواجه در ترجمه ٔ مقالات ارسطاطالیس گفته که «درستی روان بکمی گش و خون است ». این عبارت منقول از رساله تفاحیه ب