گورابلغتنامه دهخداگوراب . (اِخ ) نام شهری است که از مروشاه جان تا به آنجا چهارده روزراه است . (برهان ). نام شهری بوده به خراسان و از اجزای زابلستان محسوب میگشته ، گویند از شهر مر
گورابلغتنامه دهخداگوراب . (اِ) میدانی را گویند که به جهت اسب دوانی ساخته باشند. (برهان ). || گنبدی که بر سر قبرها میسازند. (برهان ) (رشیدی ). گورابه : مردم دانا نرهد زین دو گوربا
گورابلغتنامه دهخداگوراب . (اِ) هفته بازار. رابینو آرد: این بازارها که گوراب نامیده میشوند، محلی است که هفته ای یک بار در آنجا بازار خریدوفروش برقرار میشود، ولی روزهای دیگر به کلی
گورابلغتنامه دهخداگوراب . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع در 13000 گزی خاور فهلیان و 3000 گزی شوسه ٔ کازرون به بهبهان . سکنه ٔ آن 29 تن
جرابلغتنامه دهخداجراب . [ ج ُ ] (اِخ ) نام آبی است . (منتهی الارب ). آبی است به مکه . (شرح قاموس ).اسم آبی است . و گویند نام چاهی است در مکه ٔ قدیم :سقی اﷲ امواها عرفت مکانهاجُر