گودرزلغتنامه دهخداگودرز. [ دَ ] (اِخ ) نام دو پهلوان دیگر است از ایران : یکی پسر قارن بن کاوه ٔ آهنگر که حکومت صفاهان کرد و دیگری پسر کشواد که پدر گیو باشد. (برهان ). و نیز نام د
گودرزلغتنامه دهخداگودرز. [ گُو دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کل تپه ٔ فیض اﷲبگی بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 30000 گزی شمال خاوری سقز و کنار رودخانه ٔ جغتو. کوهستانی و سردسیر و
گودرزلغتنامه دهخداگودرز. [ دَ ] (اِ) مرغی است که بیشتر بر کنارهای آب نشیند. (برهان ). مرغی باشد که بر آب بنشیند. (صحاح الفرس ). || چیزی را نیز گویند که خرق و التیام نپذیرد، یعنی
گودرزلغتنامه دهخداگودرز. [ دَ ] (اِخ ) نام دو پادشاه است از ملوک اشکانی : اول نام پسر شاپور که ولیعهد پدر خویش بود و در زمان او معابد و مساجد بسیار خراب شد و ظلم و جور به غایت رس
گودرزفرهنگ نامها(تلفظ: gudarz) (در اعلام) نام پهلوان ایرانی پسر قارَن پسر کاوهی آهنگر که حکومت سپاهان داشت ؛ نام یکی از پهلوانان ایرانی در شاهنامه؛ نام اشک بیستم از پادشاهان ا
درزلغتنامه دهخدادرز. [ دَ ] (ع مص ) دوختن جامه بصورتی که بی نهایت بهم نزدیک و چسبیده باشد. (از اقرب الموارد).
درزلغتنامه دهخدادرز. [ دَ ](ع اِ) ناز و نعمت دنیا و لذت آن . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). || درزالثوب ؛ شکاف جامه که دوخته باشند، معرب . (منتهی الارب ). ارتفاع و برآمدگی که