جوشکاری باریکهالکترونی بیخلأnon-vacuum electron beam welding, EBW-NVواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جوشکاری باریکهالکترونی که در فشار جوّ انجام میشود
گودرلغتنامه دهخداگودر. [ دِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم واقع در 24 هزارگزی شمال باختری راین و 27 هزارگزی باختر شوسه ٔ بم به کرمان . سکنه ٔ آن 35 تن است . (از فر
گودرلغتنامه دهخداگودر. [ گ َ / گُو دَ ] (اِ) در پهلوی گوتر .مرکب از: گو (گاو) + تر، همریشه ٔ ترانه و توله و روی هم به معنی بچه گاو است . (مجله ٔ دانشکده ٔ ادبیات سال 3 شماره ٔ2
گودرلغتنامه دهخداگودر. [ گ َ دَ ] (اِخ ) نام پسر شاپور. (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ). رجوع به گودرز شود.
گودرلغتنامه دهخداگودر. [ گ َ دَ ] (اِخ ) نام پهلوانی ایرانی . (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ). رجوع به گودرز شود.
گودرلغتنامه دهخداگودر. [گُو دَ ] (اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز که در 7 هزارگزی شمال دهدز، کنار راه مالرو لفنیان به گردبندان واقع شده است . کوهستانی و معتدل است . 105ت
جدرلغتنامه دهخداجدر. [ ج َ ] (اِ) شترماده ٔ چهارساله راگویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شتر چهارساله . (فرهنگ اسدی نخجوانی ) : چگونه جدری جدری کجا ز پستانش هنوز هیچ ل
جدرلغتنامه دهخداجدر. [ ج َ ] (اِخ ) ذو جدر؛ چراگاهی است بر شش میل از مدینه در ناحیه ٔ قبا. آن ناحیه مخصوص شتران حضرت رسول (ص ) بود که مورد هجوم و غارت شد. (مراصد الاطلاع ).
جدرلغتنامه دهخداجدر. [ ج َ دَ ] (اِخ ) دهی است میان حمص و سلمیه که خمر جدری بدان منسوب است . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ) : کأننی شارب یوم استبد بهم من قَرقَف ضمنتها حمص
جدرلغتنامه دهخداجدر. [ ج َ دَ ] (ع اِ) گره گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گره گوشت ، خواه خلقی باشد یا از زدن یا از زخم . (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). جَدره و جُدره یکی ا
مهاجم پارآگاه از حافظة غیرفرّارµ-non-volatile memory attackerواژههای مصوب فرهنگستانحملهوری که قادر به دستیابی به بخشی (µ درصد) از اطلاعات سرّی ذخیرهشده در حافظة غیرفرّار باشد اختـ . مهاجم پارآگاه µ-NVM attacker