کالیدهلغتنامه دهخداکالیده . [ دَ/ دِ ] (ن مف ) درهم شده و آمیخته . (برهان ) (از غیاث ) آشفته و ژولیده . (برهان ). شوریده . مشوش : ازین خفرقی موی کالیده ای بدی سرکه بر روی مالیده ا
کوالیدهلغتنامه دهخداکوالیده . [ ک َ / ک ُ دَ / دِ ] (ن مف ) غله و کشت و زراعت بالیده و نموکرده .(برهان ) (آنندراج ). صحیح گوالیده (اسم مفعول از گوالیدن ) است . (حاشیه ٔ برهان چ معی