گوشبهزنگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود تیزبین، سریعالانتقال، هوشیار، هشیار، بیدار، آماده، آگاه، ملتفت، فعال، دارای فعالیت
شبهانگلsemiparasite, partial parasiteواژههای مصوب فرهنگستاناندامگانی که در زندگی انگلی موفقتر از زندگی مستقل است
گوشبهزنگon callواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که شخص در محل کار خود حضور ندارد، اما موظف است ترتیبی دهد تا بهمحض نیاز بتوانند با او تماس بگیرند