BANدیکشنری انگلیسی به فارسیبانی، منع، لعن، حکم تحریم یا تکفیر، منع از راه ارعاب و تهدید، ممنوع ساختن، قدغن کردن، بستن، منع کردن، باز داشتن، تحریم کردن، لعن کردن، اجازه ندادن
ممنوعیت آتشburning banواژههای مصوب فرهنگستانممنوعیت اعلامشده در مورد روشن کردن آتش در فضای باز در مناطق خاصی که خطر حریق در آن همواره زیاد است
بازداریدیکشنری فارسی به انگلیسیban, block, determent, deterrence, discouragement, dissuasion, hindrance, holdup, inhibition, prevention, prohibition, restraint, veto