مسخلغتنامه دهخدامسخ . [ م َ ] (ع مص ) صورت برگردانیدن و بدتر کردن . ازآن جمله است مسخه اﷲ قِرداً. (از منتهی الارب ). تبدیل کردن صورت کسی به صورتی زشت تر. (از اقرب الموارد) (از
مصخلغتنامه دهخدامصخ . [ م َ ] (ع مص ) صورت برگردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برگردانیدن روی چیزی را. لغتی است در مسخ . (ناظم الاطباء). ورجوع به مسخ شود. || گرفتن هر چیزی
مثخبجلغتنامه دهخدامثخبج . [ م ُ ث َ ب َ ] (ع ص ) لرزان گوشت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
مثخنلغتنامه دهخدامثخن . [ م ُ خ ِ ] (ع ص ) بسیار کشنده دشمنان را. (آنندراج ). کسی که بسیار از دشمنان را میکشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثخا
مثخنةلغتنامه دهخدامثخنة. [ م ُ خ َ ن َ ] (ع ص ) زن سطبر و فربه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
مثخبجلغتنامه دهخدامثخبج . [ م ُ ث َ ب َ ] (ع ص ) لرزان گوشت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
مثخنلغتنامه دهخدامثخن . [ م ُ خ ِ ] (ع ص ) بسیار کشنده دشمنان را. (آنندراج ). کسی که بسیار از دشمنان را میکشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثخا
مثخنةلغتنامه دهخدامثخنة. [ م ُ خ َ ن َ ] (ع ص ) زن سطبر و فربه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
لرزانلغتنامه دهخدالرزان . [ ل َ ] (نف ، ق ) نعت فاعلی از لرزیدن . لرزنده . در حال لرزیدن . مرتجف . متزلزل . مرتعد. مرتعش .مترجرج . رجراج . رَجراجة. (منتهی الارب ) : بالا چون سرو