سبتنبرلغتنامه دهخداسبتنبر. [ س ِ تَم ْ ب ِ ] (معرب ، اِ) سپتامبر. سبتمبر: و ذلک انه یخرج بین تضاعیف الورق فی شهر سبتنبر. (ابن البیطار در شرح کلمه ٔ خیارشنبر).
سبستانلغتنامه دهخداسبستان . [ س َ ب ِ ] (اِ مرکب ) داود ضریر انطاکی آرد: مخیط و سکسنبتو و عیون السرطانات و اطباء الکلبه است و آن را دبق نامند. ثمر درختی است که برگهای گرد و دراز د
سکستنلغتنامه دهخداسکستن . [ س ُ ک ُ ت َ ] (مص ) گسیختن و پاره گشتن . (برهان ) (جهانگیری ). مقلوب گسستن است . (انجمن آرای ناصری ) : غل و بند درهم سکستم همه دوان آمدم نزد شاه رمه .
سبتنبرلغتنامه دهخداسبتنبر. [ س ِ تَم ْ ب ِ ] (معرب ، اِ) سپتامبر. سبتمبر: و ذلک انه یخرج بین تضاعیف الورق فی شهر سبتنبر. (ابن البیطار در شرح کلمه ٔ خیارشنبر).
سبستانلغتنامه دهخداسبستان . [ س َ ب ِ ] (اِ مرکب ) داود ضریر انطاکی آرد: مخیط و سکسنبتو و عیون السرطانات و اطباء الکلبه است و آن را دبق نامند. ثمر درختی است که برگهای گرد و دراز د
سکستنلغتنامه دهخداسکستن . [ س ُ ک ُ ت َ ] (مص ) گسیختن و پاره گشتن . (برهان ) (جهانگیری ). مقلوب گسستن است . (انجمن آرای ناصری ) : غل و بند درهم سکستم همه دوان آمدم نزد شاه رمه .
سگستنلغتنامه دهخداسگستن . [ س ِ گ ُ ت َ ] (مص ) گسستن . بریدن . قطع شدن : چونکه از امرودبن میوه سگست گشت اندر عهد و نذر خویش سست .مولوی .