سباغلغتنامه دهخداسباغ . [ س ِ ] (اِ) نانخورش و معرب آن صباغ باشد. (برهان ) (رشیدی ). || خانه ای که از خشت پوشیده باشد. || دیوار خشتی . (ناظم الاطباء).
سباقلغتنامه دهخداسباق . [ س َب ْ با ] (ع ص ) سبقت گیرنده . (اقرب الموارد): هو سباق غایات ؛ او فراهم آورنده ٔ نیزه های سبقت است یعنی بر دیگری سبقت گیرنده است . (ناظم الاطباء) (من
سباقلغتنامه دهخداسباق . [ س ِ ] (ع مص ) پیشی کردن در دویدن . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث ). پیشی گرفتن . (دهار) (زوزنی ) : و در حلبات فرزانگی و مضمار مردانگی قصب سباق از اکف
قاتقلغتنامه دهخداقاتق . [ ت ِ ] (ترکی اِ) ماست . دوغ . در تداول عامیانه نانخورش . اُدم . اِدام . || صبغ. سباغ . (ناظم الاطباء).- امثال : گفتم قاتق نانم شود قاتل جانم شد . هم حل