دوغولغتنامه دهخدادوغو. (اِ مرکب ) آنچه در ته پاتیل بماند از آنچه روغن ازآن گرفته اند یعنی ثفلی که از مسکه بماند چون آن را بپالایند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از برهان ) (از صحاح ا
دوغولغتنامه دهخدادوغو. [ غ َ ] (اِ مرکب ) آشی است که از دوغ آب بوده و آن را دوغبا نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به دوغبا و دوغوا و دوغا شود.
دوقولغتنامه دهخدادوقو. [ دَ ] (معرب ، اِ) دوقوس . تخم گزربری . (ناظم الاطباء). تخم زردک دشتی ، و معرب ذوقوست . تخم زردک صحرایی یا کوهی . دوقوا. طامل . بزرالجزر. تخم حویج . (یادد
دوغوالغتنامه دهخدادوغوا. (اِ مرکب ) دوغبا و هر غذایی که با دوغ پزند. (ناظم الاطباء). دوغبا. آش دوغ . آش ماست . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوغبا شود.
دوغوالغتنامه دهخدادوغوا. (اِ مرکب ) دوغبا و هر غذایی که با دوغ پزند. (ناظم الاطباء). دوغبا. آش دوغ . آش ماست . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوغبا شود.
دوغچلغتنامه دهخدادوغچ . [ غ ِ ] (اِ مرکب ) مواد ترشی که بعد از جوشانیدن کره جهت روغن در ته ظرف می ماند. (در تداول گناباد خراسان ). (یادداشت محمد پروین گنابادی ). دوغو. رجوع به د
دوغباجلغتنامه دهخدادوغباج . (اِ مرکب ) دوغبا. آش دوغ . دوغوا. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوغبا و دزی ج 1 ص 476 شود.
ابوشکورلغتنامه دهخداابوشکور. [ اَ ش َ ] (اِخ ) بلخی . یکی از اجله ٔ شعرای باستانی ایران . در تذکره ها ازتاریخ حیات او جز نام و موطن و از شعر وی غیر از بیتی چند در تذاکر و متفرقاتی