درست کردندیکشنری فارسی به عربیاسلوب , اعدد , بنية , حصة , حياکة , صنع , عدل , عنوان , کامل , کيف , مازق , مجري , نظم , نظيف , هالة , وافق , يمين
درست کردندیکشنری فارسی به انگلیسیcorrect, dispense, make, fix, mend, preparation, rectify, repair, rig, right
درست کردنلغتنامه دهخدادرست کردن . [ دُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن . مرمت کردن . (ناظم الاطباء). آماده کردن . || ترتیب دادن . (ناظم الاطباء). مقرر داشتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). تدو
عنواندیکشنری عربی به فارسیدرست کردن , مرتب کردن , متوجه ساختن , دستور دادن , اداره کردن , نطارت کردن , خطاب کردن , عنوان نوشتن , مخاطب ساختن , سخن گفتن , عنوان , نام و نشان , سرنامه , نش