جالباسلغتنامه دهخداجالباس . (اِخ ) قیصر. یکی از پادشاهان روم . اندرونیقوس در تاریخ خود آرد: پس از«نارون » جالباس هفت ماه پادشاه روم شد. (از عیون الانباء ج 1 ص 73). رجوع به گالبا د
جالباسیلغتنامه دهخداجالباسی . [ ل ِ ] (اِ مرکب ) جای لباس . جائی که لباس در آن نهند. کمد یا چوب رختی که لباس بدان آویزند.
متکلف ➊ [آراستگی متن]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه لف ➊ [آراستگی متن]، مزین، غنی، آراسته بهصنایع بدیعی، آراسته، فاخر، مصنوع، آرایشی مرسل، مرصع، مسجع، مقطع، ملمع رسا است
جالباسیلغتنامه دهخداجالباسی . [ ل ِ ] (اِ مرکب ) جای لباس . جائی که لباس در آن نهند. کمد یا چوب رختی که لباس بدان آویزند.
رخت گاهلغتنامه دهخدارخت گاه . [ رَ ] (اِ مرکب ) جای لباس و اثاث و اسباب . || جای هلاک . (ناظم الاطباء).
واگردانفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ضرر؛ عدم سود.۲. جامه و لباسی که به جای لباسی که در تن دارند بپوشند.
دانلغتنامه دهخدادان . (اِ) در آخر کلمه معنی ظرفیت بخشد. (برهان ). جای هر چیز. در کلمات مرکبه افاده ٔ معنی ظرفیت کند و هرچه بدان مضاف شود افاده کند که ظرف آن چیز بود. جای و مکان
فراکلغتنامه دهخدافراک . [ فْرا / ف ِ ] (انگلیسی ، اِ) نوعی لباس زنانه ٔ بلند. || نوعی روپوش بچگانه . (فرهنگ «لرنر» آکسفورد). || شنل بلند رهبانان . (فرهنگ «لرنر» آکسفورد) (وبستر