برینهلغتنامه دهخدابرینه . [ ب َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به بَر. برین . (یادداشت دهخدا). و رجوع به بَرین شود.
برینهلغتنامه دهخدابرینه . [ ب ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) هر سوراخ عموماً وسوراخ تنور خصوصاً. (برهان ). بِرین . در لهجه ٔ خراسان ، منفذ و سوراخی است که در پایین تنور و کندو و «پرخو» می گذ
برینهلغتنامه دهخدابرینه . [ ب ُ ن َ / ن ِ] (اِ) برینک . برین . قاچ . (یادداشت دهخدا): شبطة؛ برینه ٔ خربزه . (مهذب الاسماء). و رجوع به بُرین شود. || کارد (؟). (یادداشت دهخدا) : از
برینکلغتنامه دهخدابرینک . [ ب ُ ن َ ] (اِ مصغر) برینه . قاچ . (یادداشت دهخدا). بُرین . رجوع به برین و برینه شود.
چهاربلاغلغتنامه دهخداچهاربلاغ . [ چ َ ب ُ ] (اِخ ) از قرای محال برینه رود زنجان ، قدیم النسق ملکی عمیدالملک هوایش ییلاقی ، زراعتش غله دیمی و آبی . یک رشته قنات خراب و چهار چشمه دارد
کلهلغتنامه دهخداکله . [ ک ُ ل َ / ل ِ ] (ص ) هر چیز کوتاه و ناقص را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). کوتاه و ناقص و کوچک . (آنندراج ). کوتاه و ناقص . (فرهنگ فارسی معین ). || آدم