معنی اقدام | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

جست‌وجوی دقیق

اقدام

فرهنگ سره

دست زدن

اقدام

دیکشنری فارسی به عربی

احترام , عمل ، أجراءٌ

اقدام

دیکشنری فارسی به انگلیسی

action, activity, enterprise, institution, measure, move, proceeding, prosecution

اقدام

فرهنگ مترادف و متضاد

رفتار، عمل، مبادرت

اقدام

دیکشنری فارسی به ترکی

girişim

جست‌وجوی مشابه

أَقْدَامَ

فرهنگ واژگان قرآن

قدمها

اقدام نمودن

فرهنگ سره

دست زدن

اقدام احتیاطی

دیکشنری فارسی به عربی

احتراس

اقدام کردن

دیکشنری فارسی به عربی

انطلاق , ايراد , مشروع ، اِتّخاذ القرارِ

اقدام مقدماتی

دیکشنری فارسی به عربی

تحضير ، إِجراءٌ تمهيدي

جست‌وجوی متن

actionized

دیکشنری انگلیسی به فارسی

اقدام

پاپیش بنیان

گویش مازنی

اقدام به کاری کردن،به ویژه قدم پیش گذاشتن در امر ازدواج

پیش گوزک

گویش مازنی

اقدام به کاری و درماندن در انجام آن

دست جنبوندن

گویش تهرانی

اقدام کردن

الإجراءات المضادة للانسانية

دیکشنری عربی به فارسی

اقدام ضد بشري