مرکزیفرهنگ مترادف و متضاد۱. مربوط بهمرکز، منسوب به مرکز ۲. اصلی، عمده، مهم ۳. مرکزنشین، پایتختنشین ۴. واقعشده در مرکز
مرکزیلغتنامه دهخدامرکزی . [ م َ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به مرکز. رجوع به مرکز شود.- حکومت مرکزی ؛ حکومت و دولتی که در مرکز یک مملکت تشکیل گردد.- هسته ٔ مرکزی ؛ قلب و واسطةالعقد و
مرکزی ـ آزادfree-centralواژههای مصوب فرهنگستانویژگی تَمَکُنی که در آن جفت بهصورت ستونی در یک تخمدانِ مرکبِ بیدیواره قرار دارد