ولایتفرهنگ انتشارات معین(وَ یَ) [ ع . ولایة ] (اِ.)1 - بخش هایی از یک کشور که یک نفر والی بر آن ها فرمانروایی کند. 2 - شهرستان . ج . ولایات .
ولایتفرهنگ مترادف و متضاد۱. ارشدیت، امارت، حکومت، رهبریت، رهبری، مرشدی، وصایت، وکالت ۲. خطه، سرزمین، شهر، مدینه، مملکتبلد
خمینیلغتنامه دهخداخمینی . [ خ ُ م َ / م ِ ] (اِخ ) روح اﷲ. آیت اﷲ العظمی روح اﷲ الموسوی الخمینی .ولادت امام : امام خمینی رضوان اﷲ علیه روز بیستم جمادی الثانی (برابر با سالروز میل
قاضی عبدالعزیزلغتنامه دهخداقاضی عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن نحریربن عبدالعزیزبن براج شامی حلبی طرابلسی ، مکنی به ابوالقاسم و مشهور به ابن البراج و ملقب به قاضی و سعدال
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) فقیه . وی از خواص ابوعلی بن سیمجور بود و کرتی از جانب وی برسالت نزد فائق و امیرک طوسی شد و در جنگی که میان ابوالقاسم بن سیمج
قدورلغتنامه دهخداقدور. [ ق َدْ دو ] (اِخ ) ابن محمدبن سلیمان مشهور به مستغانمی فقیهی است از مردم مَستَغانِم از ولایت وهران . وی در حدود بیست تألیف دارد. از آنهاست : 1 - جلاءالر
شار ابونصرلغتنامه دهخداشار ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن محمد از پادشاهان غرشستان که در عهد سلطان محمود غزنوی ولایت آن ناحیت داشت تا پسرش محمد بحد مردی رسید و بر ملک مستولی شد، ابونصر