عرض شدنلغتنامه دهخداعرض شدن . [ ع َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) معروض شدن . (از آنندراج ) : گر ز صد آرزوی وصل یکی بشماری تا قیامت نشود عرض تمنای دلم .حسین ثنائی (از آنندراج ).
لکه دار شدنلغتنامه دهخدالکه دار شدن . [ ل َک ْ ک َ / ک ِش ُ دَ ] (مص مرکب ) لکه دار شدن عرض و نام و ناموس و جز آن از کسی ؛ به تهمتی یا ارتکابی زشت مشهور شدن .
ملکوکلغتنامه دهخداملکوک . [ م َ ] (ص ) نعت مفعولی منحوت از لک و لکه ٔ فارسی . لکه دار. (یادداشت مرحوم دهخدا). || کنایه از بدنام و بی آبرو.- ملکوک شدن عرض کسی ؛ بدنام شدن . بی آب
زینچۀ دوتکهtwin tie plateواژههای مصوب فرهنگستانزینچهای متشکل از دو بخش که با جفت شدن آنها عرض معادل یک زینچۀ تخت به دست میآید و از آن در جایی که ریلهای مجاور بسیار به هم نزدیک میشوند، بهویژه در دوراهه
مرطلةلغتنامه دهخدامرطلة. [ م َ طَ ل َ ] (ع مص ) همیشگی ورزیدن به کاری ، یا همیشگی کردن در فساد و بس . (از منتهی الارب ). ادامه دادن به کاری و یا اینکه فقط در فساد باشد. (از اقرب
اعتراضلغتنامه دهخدااعتراض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آفت رسیدن به زن از جن یا بیماری که مانع از وطی آن گردد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). یقال : اعترض من امرأته ، با صیغه ٔ مجهول ؛ ی