عدوانلغتنامه دهخداعدوان . [ ع َ دَ ] (ع اِ) ذئب ذوعدوان ؛ گرگی که بر مردم دود و حمله آرد. و منه السلطان ذوعدوان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ص ) الشدید القوی . (قطرالمحیط
عدوانلغتنامه دهخداعدوان . [ ع َدْ ] (اِخ ) حارث بن عمروبن قیس از قیس عیلان از عدنانیه . جدی جاهلی است که مسکن فرزندان آن به طائف بوده بواسطه ٔ غلبه ٔ ثقیف به تهامه کوچ کردند و سپ
عدوانلغتنامه دهخداعدوان . [ ع ُدْ ] (ع مص ) بیداد کردن .(ترجمان القرآن ) (ناظم الاطباء). || ستم کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ) : ز یأس تو نه عجب در بلاد فرس و عرب که
عدوانفرهنگ انتشارات معین(عُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دشمنی کردن . 2 - ستم کردن بر کسی . 3 - (اِ.) دشمنی ، ظلم .
ادوئنلغتنامه دهخداادوئن . [ اِ ءَ ] (اِخ ) مردم گُل که شهر عمده ٔ آنان بیبراکت (اُتُن ) بود. بنابر درخواست ایشان سزار بگل شد ولی بعدها آنان با وِرسَن ژتریکس متحد شدند.
عُدْوَانَفرهنگ واژگان قرآنظلم - تجاوز - دشمني - خصومت (در عبارت "لَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ﭐلْإِثْمِ وَﭐلْعُدْوَانِ " و نظاير آن ، عدوان آن اعمال زشتي است که ضررش دامنگير ديگران ميشود ، و گ
عدوانیلغتنامه دهخداعدوانی . [ ع ُدْ نی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به عدوان . || تجاوزکارانه .- تصرف عدوانی ؛ نوعی از غصب است . درفقه در مبحث غصب گفته اند تصرف مال غیر باشد عدواناً. در
عُدْوَانَفرهنگ واژگان قرآنظلم - تجاوز - دشمني - خصومت (در عبارت "لَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ﭐلْإِثْمِ وَﭐلْعُدْوَانِ " و نظاير آن ، عدوان آن اعمال زشتي است که ضررش دامنگير ديگران ميشود ، و گ
عدوانیلغتنامه دهخداعدوانی . [ ع ُدْ نی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به عدوان . || تجاوزکارانه .- تصرف عدوانی ؛ نوعی از غصب است . درفقه در مبحث غصب گفته اند تصرف مال غیر باشد عدواناً. در
عدوانیلغتنامه دهخداعدوانی . [ ع َدْ ] (اِخ ) در رجال لقب ثقیف بن عمرو و سمرةبن ربیعة و جز آنهاست و نسبت آن به بنی محجربن عیاذبن یشکربن عدوان است . (ریحانة الادب ص 693).