خراب کارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آنکه چیزی را خراب میکند.۲. (سیاسی) کسی که بهعلت مخالفت با سیاست حاکم بر جامعه، برای آسیب رساندن به تٲسیسات تلاش میکند.
خرابکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی طرناک، آتشبیار، مار درآستین، خصم، دشمن، آنارشیست، تروریست، برانداز، آشوبگر، گانگستر، جانی، متخلف
خراب ـ کاراfail-operational, fail-operativeواژههای مصوب فرهنگستانویژگی سامانهای که در صورت خرابی، علیرغم هشداردهی، در عملکردش محدودیتی ایجاد نمیشود
سامانۀ خراب ـ کاراfail-operational systemواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که در صورت بروز خرابی در آن، علیرغم هشدار خرابی، در عملکردش محدودیتی ایجاد نمیشود
کارتن خوابواژهنامه آزادبی خانمان؛ کسی که خانه و سرپناهی برای ماندن ندارد و مجبور است در فضای باز بخوابد، مثلاً در خیابان ها، درگاه ها، پارک ها، ایستگاه های مسقف اتوبوس، و هر مکانی که
چوبیلغتنامه دهخداچوبی . (ص نسبی ) منسوب بچوب . (ناظم الاطباء). از چوب . ساخته شده از چوب ، همچون : خانه ٔ چوبی ، پای چوبی ، پل چوبی ، درچوبی ، دسته ٔ چوبی ، قاشق چوبی ، قفس چوبی
کار بر هم زدنلغتنامه دهخداکار بر هم زدن . [ ب َ هََ زَ دَ] (مص مرکب ) خراب کردن کار. (آنندراج ) : دریاب که زد کار جهانی همه بر هم چشم توو عذرش همه این است که مستم .خواجه جمال الدین (از آ
گِرْ دَدَگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی گوزیدن ، سوتی دادن ، خراب کردن کار و نقشه ، کم آوردن ، ضعف نشان دادن