زرتکلغتنامه دهخدازرتک . [ زَ ت َ ] (اِ مرکب ) آب خسق باشد و خسق گل گاویشه را گویند یعنی آب گل گاویشه . (برهان ) آب خسق . آب گل گاویشه . (فرهنگ فارسی معین ). عصیر گل کافشه . (ناظ
عصفرلغتنامه دهخداعصفر. [ ع ُ ف ُ ] (ع اِ) گیاهی است که گوشت درشت را زرد و نرم سازد، و تخم آن را قرطم نامند. (منتهی الارب ). نباتی است که گوشت رانرم میکند، و آن را بهرمان نیز نام
دورباشلغتنامه دهخدادورباش . (فعل امر، اِ مرکب ) کلمه ٔ فعل ؛یعنی عقب بایست و باخبر باش و راه بده و کنار برو. (ناظم الاطباء) (از غیاث ) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن
اطلسلغتنامه دهخدااطلس . [ اَل َ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ کهنه . ج ، طُلُس . (ناظم الاطباء). ثوب خلق . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). جامه ٔکهنه . ج ، طُلس . (مهذب الاسماء) (ناظم ا
الغیاث کنانلغتنامه دهخداالغیاث کنان . [ اَ ک ُ ] (ق مرکب ) در حال دادرسی خواستن . در حال دادخواهی و پناه خواستن : شد پیش شاه شفیع آورید خضرخضر آمد الغیاث کنان از زبان آب .خاقانی .