نوجوانیلغتنامه دهخدانوجوانی . [ ن َ / نُو ج َ ] (حامص مرکب ) نوجوان بودن . حداثت . حداثت سن . (یادداشت مؤلف ). صفت نوجوان . تازه سال بودن : ببخشای بر نوجوانی ّ من بدین بازوی خسروا
مهرهمفصلآسیب نوجوانیjuvenile spondyloarthropathyواژههای مصوب فرهنگستانبیماری ستون فقرات در نوجوانان
چارابروفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنوجوانی که تازه پشت لبش موی درآورده؛ نوخط؛ جوان زیبا که در پشت لب او بهاندازۀ ابرو موی درآمده است: ◻︎ بلاست عاشقی نوخطان چارابرو / ز چار موجهٴ دریا نجات ممکن ن
اختلال اضطراب جداییseparation anxiety disorderواژههای مصوب فرهنگستاناختلالی در کودکی یا نوجوانی مربوط به احتمال جدایی از خانواده یا افرادی که وابستگی عاطفی شدید به آنها داریم که با اضطراب شدید و پایدار و نامتناسب با رشد همراه اس