شعله ورلغتنامه دهخداشعله ور. [ ش ُ ل َ / ل ِ وَ ] (ص مرکب ) شعله خیز. (ناظم الاطباء). آنچه زبانه زند. چیزی که آتش در آن درگرفته باشد. شعله زن . مشتعل . (فرهنگ فارسی معین ). ملتهب .
نکرهواژهنامه آزاددودکش سماور ذغالی که جهت روشن نمودن (شعله ور کردن ) ذغال به کار می رود بلند .رسا . رسانا .نوعی اصطلاح صدایی
الهابلغتنامه دهخداالهاب . [ اِ ] (ع مص ) برافروختن آتش . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). شعله ور کردن آتش . (از اقرب الموارد). || نیک دویدن اسب . (
دامن زدنلغتنامه دهخدادامن زدن . [ م َ زَ دَ ](مص مرکب ) حرکت دادن دامن باد کردن را. بحرکت دادن دامن باد کردن یا باد زدن چیزی را چون آتش و غیره .- دامن زدن آتش ؛ افروختن آتش . شعله