بقولغتنامه دهخدابقو. [ ب َ ق ْوْ ] (ع مص ) انتظار کردن کسی را و حفظ و نگاهبانی وی نمودن . (منتهی الارب ). بقاوة.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به بقاوة شود.
بغولغتنامه دهخدابغو. [ ب َغ ْوْ ] (ع اِ) شکوفه ٔ عُرْفُط و سَلَم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
بغولغتنامه دهخدابغو. [ ب َغ ْوْ ] (ع مص ) بتأمل نگریستن چیزی را یا کسی را. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ). نگریستن بچیزی که چگونه است . (از اقرب الموارد). |
بقوتلغتنامه دهخدابقوت . [ ب ِ ق ُوْوَ ] (ق مرکب ) بالقوه . (فرهنگ فارسی معین ). مقابل بالفعل : و بدین جهت گویند هر چیزی را یا بقوتست یا بفعل و هرچه شاید بودن و هنوز نیست ... (دا
بقوتیلغتنامه دهخدابقوتی . [ ب ِ ق ُوْ وَ ] (حامص مرکب ) بالقوه بودن : پس هر چیزی اول از بقوتی به این روی خالی نه اند. (دانشنامه ٔ علایی الهیات ص 115 از فرهنگ فارسی معین ).
بقورلغتنامه دهخدابقور. [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بَقَر گاو، خواه نر خواه ماده . (آنندراج ). گاوان . (مؤید الفضلاء) : از صهیل خیول و رغاء جمال و شهیق و زئیر سباع وکلاب و خوار بقور و تغ
بقوقةلغتنامه دهخدابقوقة. [ ب َ ق َ ] (ع اِ) نوعی قلقاس . لوف . صلیان . سبط . (دزی ج 1 ص 102). صاحب اقرب الموارد در ذیل لوف آرد: نباتی است دارای برگهای سبز که بر روی زمین گسترده ش
بقوللغتنامه دهخدابقول . [ ب ِ ق َ / قُو ] (ق مرکب ) مطابق قول و موافق گفتار. (ناظم الاطباء): بقول سعدی . بقول مولانا.