مغیارلغتنامه دهخدامغیار. [ م ِغ ْ ] (ع ص ) بسیارغیرت . (دهار). مرد سخت رشک برنده . ج ، مغاییر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): رجل مغیار؛ مرد بسیار غیور و نیک بارشک
مغاییرلغتنامه دهخدامغاییر. [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مِغیار به معنی مرد سخت رشک برنده .(آنندراج ) (از منتهی الارب ). و رجوع به مغیار شود.
غیرةلغتنامه دهخداغیرة. [ غ َ رَ ] (ع مص ) رشک خوردن بر زن خود. (منتهی الارب ) رشک بردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (آنندراج ). غیرة مرد بر زن خود و همچنین غیرة زن بر
غیرانلغتنامه دهخداغیران . [ غ َ ] (ع ص ) رشک کن . (دهار) (مهذب الاسماء). مرد بارشک . ج ، غَیاری ̍، غُیاری ̍. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مردی که غیرت زن خود را داشته باشد.
هبللغتنامه دهخداهبل . [ هَُ ب َ ] (اِخ ) ابن عامربن بکربن عامر الاکبربن اوس الکلبی . از شعرای معروف دوره ٔ جاهلیت بود. از اوست :عشیة تکبو الخیل فی قصد القناو تنزع من لباتها تزع
رشکلغتنامه دهخدارشک . [ رَ ] (اِ)حسد و رقابت و حسادت . (ناظم الاطباء). حسد. (از برهان ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). حسد. (از لغت فرس اسدی ). حسدی است که محب