سخت شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. دشوارشدن، مشکل شدن، پیچیده شدن ۲. سفت شدن، جامد شدن ۳. خطرناک شدن، وخیم شدن
سخت شدنلغتنامه دهخداسخت شدن . [ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب )دشوار شدن . مقابل آسان شدن . شدید گشتن : بروزی کجا سخت شد کارزارهمه بخردان خواستند زینهار. فردوسی . || استوار شدن . محکم شدن
hardeningدیکشنری انگلیسی به فارسیسخت شدن، سخت کردن، سفت شدن، سفت کردن، ماسیدن، تبدیل به جسم جامد کردن
solidifyدیکشنری انگلیسی به فارسیسخت شدن، سفت کردن، محکم کردن، جامد کردن، متبلور شدن، سفت کردن یا شدن، یک پارچه شدن، متبلور کردن
جوشاکankylosisواژههای مصوب فرهنگستانسخت شدن یا جوش خوردن مفصل براثر بیماری یا جراحی یا بهصورت مادرزادی
لیگنینی شدنlignificationواژههای مصوب فرهنگستانتغییر در ساختار دیوارۀ یاخته و سخت شدن آن که ناشی از رسوب لیگنین است
hardensدیکشنری انگلیسی به فارسیسخت تر می شود، سخت شدن، سخت کردن، سفت شدن، سفت کردن، ماسیدن، تبدیل به جسم جامد کردن