خاطرخواهلغتنامه دهخداخاطرخواه . [ طِ خوا / خا ] (ن مف مرکب ) عاشق (در اصطلاح لوطیان ). مورد علاقه . مورد میل : صفحه ٔ تصویر عالم دیده ایم هیچ نقشی نیست خاطرخواه ما. واضح (از آنندراج
خاطرخواه شدنلغتنامه دهخداخاطرخواه شدن . [ طِ خوا / خا ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عاشق شدن . دل باختن . تعلق خاطر پیدا کردن .
خاطرخواهیفرهنگ مترادف و متضادتعشق، دلبستگی، دلدادگی، شیفتگی، عشق، علاقه، علاقهمندی، محبت، مهر ≠ بیزاری
دلباختهفرهنگ مترادف و متضادخاطرخواه، دلبسته، دلشده، شیدا، شیفته، عاشق، فریفته، مجذوب، مجنون، مفتون، واله
خاطرخواه شدنلغتنامه دهخداخاطرخواه شدن . [ طِ خوا / خا ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عاشق شدن . دل باختن . تعلق خاطر پیدا کردن .