بهلغتنامه دهخدابه . [ ب َ ه ه ](ع مص ) خداوند مرتبه و جاه شدن ، نزدیک سلطان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بهلغتنامه دهخدابه . [ ب َه ْ ] (صوت ) وه . په . کلمه ٔ تحسین که در تعریف و تمجید استعمال شود.خوشا. خرّما. (فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء).به به . بخ . به . زه . احسنت .
بهلغتنامه دهخدابه . [ ب ِه ْ ] (اِ) نام میوه ای است مشهور. (برهان ). نام میوه ای است مشهور که آنرا بهی نیز گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). درختی است از تیره ٔ گل سرخیان ، جزو د
برگوارگی صفحۀ محوریaxial plane foliationواژههای مصوب فرهنگستانبرگوارگی در سنگها که به موازات صفحۀ محوری چین توسعه یافته است
بُنلاد 1cambiumواژههای مصوب فرهنگستانبافتی که به موازات محور طولی گیاه قرار دارد و منشأ رشد ثانوی یا قطری گیاه است