آبادکردلغتنامه دهخداآبادکرد. [ ک َ / ک ِ ] (ن مف مرکب ) بناکرده . معموره . آبادکرده . ساخته : این نهال نشانده را مشکن مکن آبادکرد خویش خراب .مسعودسعد.
بنیانکنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تخریبگر، ریشهکن، ویرانگر، مخرب، ویرانساز ≠ آبادگر ۲. بنیادسوز ≠ بنیانگذار
سازندهفرهنگ مترادف و متضاد۱. صانع ۲. بنا، معمار ۳. آبادگر ۴. مبدع، مبتکر، مخترع ۵. خلاق ۶. آفرینشگر، پدیدآوردنده ۷. کارساز، گرهگشا ۸. مفید، سودمند ۹. جاعل ۱۰. نوازنده ۱۱. تنظیمکننده