نزملغتنامه دهخدانزم . [ ن َ ](ع اِمص ) سختی گزیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت گزیدگی . (ناظم الاطباء). شدةالعض . (معجم متن اللغة).
نزملغتنامه دهخدانزم . [ ن ِ / ن َ ] (اِ) آن بخار بود که به تازی ضباب گویند. (لغت فرس اسدی ص 343 از حاشیه ٔ برهان ) (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). نژم . طبری :نِزْم (ابر، ابری که نزد
نظمدیکشنری عربی به فارسیطرح رقص يا بالت را ريختن , درحال رقص يا بالت بودن , تعديل کردن , ميزان کردن , بمايه دراوردن , زيرو بم کردن , برابري کردن , يک پرده يا مقام , تحرير دادن , تنظيم
نظمفرهنگ مترادف و متضاد۱. آراستگی، آراستگی، انتظام، انضباط، ترتیب، تنظیم، سازماندهی، سامان، قاعده، قانون، نسق، نظام ۲. شعر ≠ نثر
ضبابلغتنامه دهخداضباب . [ ض َ ] (ع اِ) نَزم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).میغ نرم و آن بخاری باشدکه در زمستان در هوا پیدا گردد. (منتهی الارب ). نَژم . مِه . پاره میغ. ابرهای تُنُک . (
مهلغتنامه دهخدامه . [ م ِه ْ ] (اِ) میغ و نزم و آن بخاری باشد تیره و ملاصق زمین . (برهان ). بخار آب نسبةً متراکمی است که در فصول سرد (پاییز، زمستان و اوایل بهار) در مجاورت سطح
پژملغتنامه دهخداپژم . [ پ َ ] (اِ) صاحب فرهنگ شعوری از المشکلات نقل میکند: هو مایسقط من الثلج فی اللیل . ظاهراً مصحف نزم است . ژاله . شب نم . صقیع. و رجوع به نزم شود.