معرفتفرهنگ مترادف و متضاد۱. آگاهی، اطلاع، بینش، حکمت، دانش، شناخت، شناسایی، عرفان، عقل، علم، فرهنگ، فضیلت، کمال، وقوف ۲. شناختن، وقوف یافتن
معرفتدیکشنری فارسی به انگلیسیcivility, cognition, cognizance, cultivation, decencies, education, finish, knowledge, nicety, politeness
معرفت آموزلغتنامه دهخدامعرفت آموز. [ م َ رِ ف َ ] (نف مرکب ) کسی که علم و حکمت و هنر و فضل و دانش می آموزاند. (ناظم الاطباء).