غوطهلغتنامه دهخداغوطه . [ طَ/ طِ ] (از ع ، اِ) فروشدن به آب . فرورفتگی در آب و غرق شدگی . فرورفتگی سر در آب . غوطه به واو معروف است نه به واو مجهول ، زیرا در عربی به واو مجهول ن
قوطهلغتنامه دهخداقوطه . [ ق َ طَ ] (ع اِ) خنور خرمای بزرگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خنور بزرگ خرما. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
غوتهلغتنامه دهخداغوته . [ غ ُ ت َ ] (اِخ ) تلفظ ترکی گتا . شهری در آلمان . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
غوتهلغتنامه دهخداغوته .[ ت َ / ت ِ ] (اِ) غوطه . سر فروبردن به آب به تمامی تن . (از فرهنگ اوبهی ). غوطه کردن . (فرهنگ اسدی ). سر به آب فروبردن و فرورفتن در آب ، و غوطه معرب آن ا
غوطةلغتنامه دهخداغوطة. [ طَ ] (اِخ ) (الَ ...) زمینی است نرم و سپید ازآن بنی ابی بکر که سوار به دو روزطی کردن آن نتواند، و در آن آبهای بسیار و زمینهای سبز و خرم و کوهها قرار دار
غوطةلغتنامه دهخداغوطة. [ طَ ] (اِخ ) (الَ ...) شهری است در بلاد طی ٔاز آن بنی لام که نزدیک جبال صبح از آن بنی فزاره واقعاست . (از معجم البلدان ). رجوع به ماده ٔ بعدی شود.
غوطةلغتنامه دهخداغوطة. [ طَ ] (اِخ ) (الَ ...) آبی است از آن بنی عامربن جوین طائی که به بدی و شوری معروف است . این غوطه را با «غوطه » شهری در بلاد طی ٔ غوطتان نامند. (از معجم ال
غوطةلغتنامه دهخداغوطة. [ طَ ] (اِخ ) غوطه ٔ دمشق . شهر دمشق یا شهرستانی است از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام ناحیتی که دمشق جزء آن است . پیرامون آن 18 میل است و کوههای بلن
غوطةلغتنامه دهخداغوطة. [ طَ ] (اِخ ) نام نهری در دوزخ ، در حدیث آمده : من مات مدمن خمر سقاه اﷲ من نهر الغوطة؛ (یعنی هرکه بمیرد در حال افراط در میخواری ، خداوند او را از چشمه ٔ غ