غماسلغتنامه دهخداغماس . [ غ َم ْ ما ] (ع اِ) ج ِ غَمّاسة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به غَمّاسة شود.
غماسلغتنامه دهخداغماس . [ غ ِ ] (اِخ ) (الَ ...) ناحیه ای است در عراق که در قضاء شامیه از استان دیوانیه قرار دارد. (از اعلام المنجد).
قماثلغتنامه دهخداقماث . [ ] (اِخ ) ابن لاوی بن یعقوب بن اسحاق جد موسی بن عمران بن قماث است . رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 42 شود.
قماصلغتنامه دهخداقماص . [ ق ِ ] (ع مص ) برجستن اسب و جز آن و برداشتن هر دو دست را معاً و بنهادن هر دو را معاً. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ما بالعیر من قماص ؛ ای وثوب . و این
غماسةلغتنامه دهخداغماسة. [ غ َم ْ ما س َ ] (ع اِ) مرغی است از مرغان آبی . ج ، غَمّاس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
غماسةلغتنامه دهخداغماسة. [ غ َم ْ ما س َ ] (ع اِ) مرغی است از مرغان آبی . ج ، غَمّاس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
شهنشاهلغتنامه دهخداشهنشاه . [ ش َ هََ ] (اِخ ) نام پهلوانی از لشکر رستم فرخ هرمز که در روز غماس با مسلمانان بجنگید و درنتیجه به دست عمروبن معدی کرب بقتل رسید. (از حبیب السیر چ خیا
غواصلغتنامه دهخداغواص . [ غ َوْ وا ] (ع ص ) به دریا فروشونده به طلب مروارید.(منتهی الارب ) (آنندراج ).مبالغه ٔ غائص . (مجمل اللغة). بلک خورنده . ج ، غواصون . (مهذب الاسماء). گوه